نائم. خوابیده. (ناظم الاطباء) ، معبّر. تعبیرخواب کننده. خواب گذار: بامداد معبری را بخواند... خوابگزاری دیگر را فرمود آوردن و این خواب را با وی بگفت. (قابوسنامه) ، آنکه حکایت رؤیای خود کند. (یادداشت مؤلف)
نائم. خوابیده. (ناظم الاطباء) ، مُعبِّر. تعبیرخواب کننده. خواب گذار: بامداد معبری را بخواند... خوابگزاری دیگر را فرمود آوردن و این خواب را با وی بگفت. (قابوسنامه) ، آنکه حکایت رؤیای خود کند. (یادداشت مؤلف)
معبر. (محمود بن عمر). تعبیررؤیاکننده. آنکه رؤیاها را تعبیر و تفسیر می کند. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به خواب گزار شود: ولی توکل تو بی نیاز داشت ترا ز فال گوی و ز اخترشناس و خواب گذار. امیرمعزی (از آنندراج)
معبر. (محمود بن عمر). تعبیررؤیاکننده. آنکه رؤیاها را تعبیر و تفسیر می کند. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به خواب گزار شود: ولی توکل تو بی نیاز داشت ترا ز فال گوی و ز اخترشناس و خواب گذار. امیرمعزی (از آنندراج)